ابرکوه سرپرستی یزد فردا: در ایام پر شکوه دهه فجر انقلاب اسلامی زندگی تنها جانباز انقلاب در ابرکوه که در دوران دفاع مقدس به خیل شهداء پیوست را تورق می کنیم تا درک کنیم راز زندگی کسانی که به افتخار می اندیشند در کجا نهفته است؟
اگر چه همیشه باید به یاد شهداء بود و با تفکر در زندگی آنان هر لحظه درس های تازه ای از آنان آموخت اما واگوئی زندگی برخی از این عزیزان در مناسبت های خاص می تواند تأثیر گذاری دو چندانی بر یکایک افراد جامعه داشته باشد.
در سي و سومین سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي ايران دفتر زندگي مردي از ديار ابركوه را می گشائیم که تنها جانباز انقلاب اسلامی است که در دفاع مقدس به خیل شهداء پیوسته است.
خانواده شهيد آدمي تنها خانواده ابرکوه به شمار می روند که سه شهید تقدیم انقلاب اسلامي كرده اند.
شهيد حسين آدمي فرزند علياكبر در تاريخ اول خردادماه سال 1332 در خانهاي كوچك و ساده در محله ميانسنگ كه بين محلات درب قلعه و نبادان ابركوه واقع شده ديده به جهان گشود.
او در خانوادهاي مستضعف اما باتقوا و متولد شد و از مردان نيك زمان خود بود. حسين در سال 1338 روانه مدرسه شد و از آنجا كه آن زمان تنها فرزند بزرگ خانواده بود و براي كمك به پدر احساس تكليف ميكرد، پس از كسب مدرك ششم برای ادای تکلیف ترك تحصيل كرد.
در اين مقطع از زندگي بود كه حسین تصميم گرفت به کار سخت كارگري مشغول شود و براي اين منظور به شهرهاي مختلف از جمله شيراز نيز سفر كرد زيرا پدرش به تنهايي قادر به تأمین زندگی برادران كوچكترش نبود و به همین دلیل او سنگر مدرسه را رها كرد و همسنگر پدر زحمتکش خود شد.
حسين چند سالي به شيراز رفت و به كارگري مشغول شد و بعد از زماني طولاني از شيراز به زادگاهش بازگشت تا شايد با كسب درآمدي هر چند اندك بتواند نزد پدر و مادر امور زندگي آنان را اداره كند و دين خود را نیز به آنان ادا كند.
او در كار نيز از بهترينها بود و سالها همدوش و همكار پدر كار كرد، اما كار به تنهايي او را راضي نكرد و با اندك سوادي كه داشت حتي در كوتاهترين فرصتها نيز به مطالعه قرآن، مسائل ديني و تفحصص مسائل اجتماعي ميپرداخت.
حسين فردي با تقوا، پرشهامت، مهربان، سخاوتمند، ريزبين و فوقالعاده زحمتكش بود و چنان تربيت شده بود كه مشورت و كنجكاوي بسيار را در هر امري مقدمه انجام کار می کرد.
با شروع انقلاب اسلامي شبها با برادرانش به ويژه شهيد عبدالرحمن به پشتبام خانه ميرفتند و شعار الله سر می دادند و اين در واقع آغاز راه مبارزات سياسي وي بود.
گاهی کار حسين با برادرش بر سر این مسئله که چه کسی زودتر به فیض شهادت می رسد به بحث كشيده ميشد و هر يك اعتقاد داشت كه ديگري زودتر از او شهيد ميشود.
فرزند شهيد حسين آدمي در مورد خاطرات دوران انقلاب پدر، كه خود نيز از زبان عموها شنيده است به خبرنگار ما اظهار داشت: حضور مداوم پدرم در راهپيماييها منجر به شناسايي او از سوي ساواك ابركوه شد و توسط فرمانده پاسگاه وقت در اواخر آبانماه 1357 به رگبار گلوله بسته شد اما از این حادثه جان سالم به در برد.
علياكبر آدمي اظهار داشت: طولي نكشيد كه گلولهها از بدن پدرم يكي پس از ديگري بيرون آمد و پدرم دوباره پاي ثابت تظاهراتها شد.
وی ادامه داد: آن روز نيز مثل ديگر روزهاي تبآلود انقلاب سال 56، پدرم مثل هميشه سرزنده و خستگيناپذير در تظاهرات شركت كرده بود، منافقان نيز از مدتها قبل برايش خط و نشان كشيده و او را تهدید كرده بودند، اما او بيدي نبود كه از اين بادها بلرزد و به كار خود ادامه ميداد.
آدمی افزود: در يكي از همين تظاهراتها، صداي شليك گلوله در گوش تظاهركنندگان پيچيد و آنها را از هم متفرق كرد، منافقان شش گلوله به سمت پدرم شليك كردند اما آن روز نيز موفق نشدند او را از پا در بياورند.
وی ادامه داد: پاسگاه ابركوه نيز چند بار به خانواده پدرم تذكر داد كه اگر اعضاي اين خانواده دست از كار خود بر ندارند با توجه به شناسايي آنان توسط ساواك و بازگشت اوضاع به حال عادي به جوخه اعدام سپرده ميشوند.
فرزند شهيد حسين آدمي افزود: با وجود تمام اين تهديدات اين چند برادر با شهامتي بينظير به حركت خويش ادامه دادند و اين اقدامات تا زمان پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي ادامه يافت.
وي ادامه داد: طولي نكشيد كه انقلاب اسلامي به پیروزی رسید و جمهوري اسلامي جايگزين طاغوت شد، اما اعتقاد پدرم این بود كه تازه جهاد اكبر آغاز شده و بايد در مسير آشنايي مردم با اسلام ناب تلاش كرد.
يكي از همرزمان اين شهيد نيز اظهار داشت: حسين روزها در مدرسه و كوچه و بازار با طرفداران مجاهدان خلق و كمونيستها پيوسته در ستيز بود و در اين ستيزهها ناسزاها و تهمتهاي بسيار شنيد اما لحظهاي در رسالت خود سست نشد.
وي چند سال نیز در آموزش و پرورش به کار مشغول بود و در اين مدت نيز بيش از توان خود تلاش كرد تا مفاهيم ناب اسلام ناب محمدي (ص) را بفهمد و در انتقال آن بکوشد. اين شهيد، در سنگر آموزش و پرورش با مدگرائی ، بيحجابي ، غربزدگي و ملي گراييها و به ويژه گروهكهاي منحرف پيوسته در ستيز بود و شكنجه روحي بسياري را از جانب آنان تحمل ميكرد.
آرزوي ديرينه حسين اين بود كه در دل سنگر جان به جان آفرين دهد و اين آرزو نيز پس ازشروع جنگ تحميلي در اول فروردينماه سال 61 به تحقق پیوست.
دو برادر ديگر حسين، محمد و عبدالرحمن نيز با انتخاب افتخارانگيز خود به خيل شهيدان پيوستند و اين افتخار در خانواده آدمي به عنوان تنها خانوادهاي كه در تحقق اهداف انقلاب اسلامي سه شهيد را تقديم انقلاب كرده بودند، به يادگار ماند.
گوشه هائی از وصیت نامه این شهید گرانقدر بیانگر افکار و اندیشه های ناب آن شهید است که مانند دیگر وصایای شهداء باید برای همیشه در دل ها و جان ها جای بگیرد: «دوست دارم هزار مرتبه فداي اسلام و اين مكتب شوم. وقتي لباس بسيجي را بر تن كردم هزار مرتبه فرق كردم و انسانيت را دريافتم و اگر افتخار شهيد شدن را يافتم همگان بدانند كه آگاهانه زيستم و آگاهانه به ابديت پيوستم.
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
پنجشنبه 26,دسامبر,2024